Wednesday, October 12, 2011

سلام غریبه - نامه پنجاه و یکم

غریبه! یادته گفته بودم ۲۰ مهر عروسی دعوتم؟ عروسی خواهر دوست صمیمم! قبلن از دوستم نغمه و شوهرش احمدرضا نوشته بودم!… خووووب، دیشب عروسی بود و جات خالی خعلی خوش گذشت… فقط حیف که تهش از دماغم درومد!… می گم برات!… می خوای بدونی چه شکلی شده بودم؟:) یه پیرهن ساده مشکی تنگ تا روی زانو و یقه هفت باز…  مشکی رنگ شیکیه! مخصوصن وختی رنگ پوست سفید باشه، کنتراستی که ایجاد می کنه خعلی جذابه! داشتم می فرمودم! گوشت با منه یا نه؟ بعععععد صندلای نقره ای پام کرده بودم که با کیفش ست بود و زن برادر عزیزم از فرنگستون برام فرستاده بود! مامان خانوم موهامو برام شینیون کرد! (شینیون ینی بصورت یه توپ خوشگل بامزه پشت سرم جمعش کرد) و یه گل کوچولوی نقره ای با نگینای براق کنارش زد!… دیگه دیگه… با یه آرایش کلاسیک که شامل یه خط چشم مشکی و ماتیک زرشکی بود و دو تا فیس از عطر گوچی گیلتی رسمن آماده شدم واسه عروسی! آخرش یه نیگا تو آینه کردم و به خودم گفتم: «صدف خانوم، خوب چیزی شدیاااا! جای غریبه خالی که اگه بود رسمن عروسی رو بیخیال می شد و باس می موندیم خونه…» هه هه هه
عروسی رو تو یه سالن گرفته بودن به اسم پردیسان! و توی اون سالن هم زمان دوتا عروسی برقرار بود! خوشبختانه واسه یه بارم که شده ازین اشتباهای صدفانه نکردم و سالن درست رو رفتم! عروس قشنگ شده بود و دوستم نغمه از اونم قشنگ تر! بوس به جفتشون! نغمه اینا خونواده مومنی هستن و واسه همینم عروسی رو تو سالن گرفته بودن! اما سالن مردونه از تو تلویزیون معلوم بود و همین کلی باعث خنده من و مریم - دوست نغمه- شده بود! ما اون وسط در حال قر ریختن بودیم و آقایون هم تو سالن خودشون ! هه هه هه… مث رقصیدن با آقایون بصورت مجازی بود! ولی خدائیش تو عروسیای جدا، آقایون خعلی حوصله شون سر می ره ها! همه یه رنگ، یه شکل! هیچ تنوعی نیس… نهایت تنوع تو رنگ کراواتاس! حالا سالن زنونه رو تجسم کن! همه از همه رنگ، یکی ساتن، یکی گیپور… سبز، قرمز، طلایی… یکی موها شینیون، اون یکی براشینگ… یکی فوکول تا نزدیک سقف.. ها ها ها…. یکی دامن مینی، یکی ماکسی… با کلی زیور آلات، آرایشای عجیب غریب، لاکای رنگ و وارنگ و رقصای متنوع… یه وختایی دلم واسه شوما آقایون می سوزه عزیزم! زندگیتون خعلی تنوع نداره! نهایت هیجانتون یا تو بازی فوتباله، یا نرخ سهام، یا بولبرینگ ماشین!… ای جاان! بوس رو لبات اصن! عوضش صدفت کلی هیجان و تنوع داره. هیشوخ حوصله ت سر نمی ره:)))))
خلاصه کلی رقصیدم و آتیش سوزوندم و البت داغون شدم با این کفشای پاشنه ده سانتی لعنتی!… می گم عزیزم، از نظر تو اشکالی نداره تو عروسیمون من عوض این کفشا که جلوی بالا پایین پریدن و هیجانات صدفانه رو می گیره، یه آل استار سفید خوشگل پام کنم؟! خو دامن لباس عروسی  به قدر کافی بلنده و کفشامو می پوشونه!… فقط می مونه تفاوت قدیمون که اونم اصن مهم نیس خو! زن باس کلن یه لقمه باشه… کوچولو و ظریف تا شوما غریبه ها بیشتر احساس بزرگی کنین خو:)))) ( راضی شدی؟ آل استار بخرم؟!؟!)
ساعت یه ربع به ده بود که شام رو دادن و من اینقده پاهام درد گرفته بود، که از اولین دیسی که دیدم یه ریزه شیرین پلو کشیدم و نشستم خوردمش! اصن نمی دونم دیگه چی بود سر میز!… بعدم شلون شلون خدافظی کردم و رفتم دم در تا بابا اینا بیان دنبالم! اون یکی عروسی تموم شده بود و مهموناشون همه بیرون بودن… منم وایساده بودم و اینور و اونور رو می پاییدم! یه دفه یه دختر که داش از ماشین عروس با موبایلش عکس می گرفت، دنده عقب اومد و پاشنه کفششو تا ته فرو کرد تو پای من! آ خ خ خ خ خ خ خ… «وای ببخشید!» بعدم تندی رفت! آخه ببخشید و کوفت مرض! خعلی اوضاع پام خوب بود، همینو کم داشتم! توجه داری که! منم صندل پام بود و پام لخت بود و اون پاشنه لامصب عین میخ فرو رفت تو پام! الان جای پاشنه ش زخمه و دورشم یه کم کبود شده!… اصن کفش پاشنه بلند یه نوع سلاح سرده، باس توقیف شه! یا اینکه فقط یه عده ای مجوز استفاده ازشو داشته باشن! یه عده که بتونن مث آدم باهاش راه برن! اسمایلی عصبانی
پ.ن. جدی نمی دونم چرا هر دفه ازم تعریف می شه، یه بلایی به سرم میاد!!! من اصن به چشم زدن و چشم خوردن و این چرندیات اعتقادی ندارم ولی این هزارمین باره که ازین اتفاقا برام می افته! تا یکی ازم تعریف می کنه یا پام پیچ می خوره، یا از پله ها پرت می شم پایین، یا پایه صندلیم در می ره و می افتم زیر میز، یا پاشنه لامصب یه ابلهی فرو می ره تو پام… یا…! ….. قضیه مث ماهی قرمزه توی فنگ شویی! شنیدی؟ می گن همیشه یه ماهی قرمز توی خونه داشته باشین، انرژی های منفی و ناراحتی ها رو به خودش جذب می کنه! و اگه می بینین ماهیتون مرده، هیچم بد نیس… اون بلایی که قرار بوده سر شوما بیاد رو به خودش گرفته و رفع بلا شده!
حالا حکایت منه! خعلی تمیــــــــــــــــــــز انرژی های منفی رو به خودم می گیرم و یه بلایی به سرم میاد! پووووووووووف….  تا منو داری نیازی به ماهی قرمز نداری عزیزم :((((((

No comments:

Post a Comment