Wednesday, August 24, 2011

سلام غریبه - نامه سیزدهم

حتمن تو هم با پدیده همزمانی مواجه شدی غریبه! نه؟… اینکه در مورد یه چیزی یا کسی حرف بزنی و سر وکله ش یهو پیدا شه… خنده داره که دو روز پیش در مورد همکارم که خواستگارم بود نوشتم و امروز دیدم تو فیس بوک منو اد کرده! بعد از شیش سال که هیچ خبری ازش نبود… اولش باورم نمی شد خودش باشه، و بعدم باورم نمی شد منو اد کرده باشه!!!… آدما موجودات غریبی هستن! واقعن مونده م که چی فک کرده با خودش! ما تقریبن با دعوا از هم جدا شدیم. دعوا به خاطر دروغی که به من گفته بود و فهمیدن اینکه اون اونقدر جنم و مردونگی نداشته که بخواد زندگی مادر و خواهرشو رو به راه کنه، چه برسه به من! گفته بودم که  اون وختا وضع مالی خوبی نداشت و من بهش می گفتم بهتره سفارشای کاری خارج از شرکت بگیریم تا بعد از ساعت کاری تو خونه هم کار کنیم تا یه کمی پول واسه شروع زندگیمون پس انداز کنیم… می دونی نتیجه حرفم چی شد؟ اون شروع کرد برای من مشتری پیدا کردن، حتی مشتری های خودشو به من پیشنهاد می داد تا با وجود من، دیگه خودش تو خونه کار نکنه ! هه… سرنوشت من با اون کاملن مشخص بود… باید یه عمری همه مسئولیتها رو به گردن می گرفتم، واسه چی؟!؟ واسه کی آخه؟ تازه وختی به خاطر این مشکلات جواب رد بهش دادم، بماند که کلی به خودم و خونواده م توهین کرد بعدش مشخص شد که حضرت آقا تموم مدت دوستیش با من، داشته مخ یکی دیگه از دخترای شرکت رو هم می زده! این دیگه خارج از تحمل و توانم بود… حالا این آدم بعد از گذشت شیش سال فک کرده، زمان باعث شده من یادم بره!!!!!! چی فک کرده واقعن؟!؟ اکسپتش نکردم، حتی وختی اون سئوال رو پرسید که این شخص رو می شناسین یا نه، گفتم نمی شناسمش! راستش هیچ حسی ندارم الان، نه ناراحتم، نه خشمگین… فقط مبهوتم که چطور روش شده منو اد کنه؟! اینا رو نگفتم که عصبانی و غیرتی شی بوخودااا، هیشکی جای تو رو واسه من نمی گیره عزیزم…

الله اکبر… الا...

دارن اذان می گن… دلم واسه اذان موذن زاده و ربنای شجریان تنگ شده غریبه!!(هرچند من اهل روزه گرفتن نیستم اصن… هه هه هه)
 یکی از آقایون همکارم  تعریف می کرد دیشب با عده ای از دوستاش رفته بودن محله های فقیرنشین و به بی خانمان ها غذا دادن! خعلی حرکت قشنگ و جوون مردونه ای بود. منم دلم می خواس برم باهاشون اما خو، تو که پدر منو می شناسی… بهش گفتم که نقدی کمک می کنم. فقط الان سئوالم اینه که اونا دیشبو سیر شدن اما امشبو چیکار می کنن؟؟! یه شب غذا دادن چه کمکی به اون بیچاره ها می کنه آخه غریبه؟ اونوخ اینا کمپین راه میندازن واسه کمک به سومالی… هه… از قدیم گفتن: چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرومه! ما که هممون می دونیم سومالی بهانه س. همکار دیگه م تعریف می کرد که چن سال پیش یه گونی برنج خریده بودن، وختی بازش کردن دیدن توش یه چک پول پنجاه هزارتومنیه و کاغذی که روش نوشته شده اهدایی برای زلزله زدگان بم!!!!!…. اونوخ با اینحال مردم ساده دل هجوم میارن واسه کمک!!! کمکایی که هیچوخ به نیازمندا نمی رسه… یه چیزی رو تا حالا بهت نگفتم غریبه! منم یه دختر دارم، از همین بچه های طرح اکرام… الان ۱۴ سالشه! ماه به ماه براش پول می ریزم البت به شماره حسابی از کمیته امداد… اما این ماه نریختم… تو دلم همش شکه که این پول به این بچه می رسه اصن یا نه! از طرفی همش با خودم کشتی می گیرم که شاید این بچه چشم به راه همین یه چس پول باشه… کاش بودی و بهم می گفتی چه کنم؟! بعضی اوقات نمی تونم راحت تصمیم بگیرم...
کاش بودی غریبه:((

2 comments:

  1. And you are writing better and better every day!

    ReplyDelete
  2. ممنون مهدی خان... شادم کردین بوخودااا

    ReplyDelete