Monday, August 29, 2011

سلام غریبه - نامه هجدهم

غریبه ه ه ه… کجایی؟!؟ تو رو آب نبرده احیانن؟ امروز تقریبن سیل میومد و می شه گفت من و آبجی بزرگه شنا کنان رفتیم شرکت! هه هه هه… واقعن اغراق نمی کنمااا، آب رودخونه بیرون زده بود و خیابونو یه استخر گنده کرده بود و ماشینا تا نیمه تو آب بودن! مجبور شدم تا شرکت دربست بگیرم اما با وجود این بازم خیس آب رسیدم و تا ظهر ازم داشت بخار بلند می شد…
راستشو بخوای من اصن روزای بارونی رو دوس ندارم. وختی از خواب بیدار شم و بخاطر ابرا و رعد و برق هوا تاریک باشه دلم می گیره و تا عصر اخلاقم عن مرغیه! منم مث گربه ها از خیس شدن زیر بارون خوشم نمیاد اما با اینحال امکان نداره چتر دستم بگیرم (بس که من چتر گم کرده م تا حالا)… کلن روز منو باس خورشید بسازه… شاید بخاطر اینکه عنصر وجودی فروردینیا آتیشه! تو روزای ابری و بارونی انگار یه چیزی تو چشمای من خاموش می شه، چون هر کی هم بهم می رسه می گه : چته؟ چرا سرحال نیستی؟ معلومه میزون نیستی! خلاصه که آب و هوا در روحیه من بسیاااااااااار تاثیر داره! مث یه ماهی که دمای محیطشو می گیره، چشمای منم با هوای ابری، اساسن بارونی می شه! دس خودم نیس… هر چی هم موزیک می ذارم و سعی می کنم سرحال بشم، فایده نداره! البت با غروب آفتاب میزون می شما، شاید به خاطر اینکه فیزیکی می دونم نباس دیگه منتظر خورشید باشم… از کل روزای بارونی، وختی رو دوس دارم که بارون بند اومده و نور خورشید از لابلای ابرای تک و توک، بیرون زده… برگای درختا تمیز و سبز براق شده و هوای خنک، بوی نم بارونو گرفته… اینجور وختا باس رفت پیاده روی، باس رفت و رفت و رفت… و کلی تازگی و طراوت رو تو سینه ذخیره کرد.
اوووووووم… جلوی آینه نشسته م و یه ابرو بالا، یکی پایین دارم با خرده بینی به خودم نیگا می کنم. موهامو که تازه خشک کرده م جمع می کنم می برم بالا، بعد میذارم بریزه دور و برم… ینی کوتاهش کنم؟ کوتاهِ کوتاه؟ بعد کلی طول می کشه تا بلن شه… تازه وختی می رسه به حد وسط خعلی بی ریخت می شم! مث مردای زمان طاغوت با موهای پر و پشت بلندشون، یقه های پهن و شلوارای دم پا گشادشون… هاهاها… بیخیال، شاید کوتاهش نکنم، فقط رنگشو عوض کنم… دلم واسه رنگ خرمایی موهای خودم تنگ شده… شایدم ابروهامو شمشیریش کنم، اینجوری! مث الان که از دو طرف می کشمشون! وووی، خعلی خشن می شه قیافه م… آآآآآآآآآآآآآ (خمیازه) ینی باس دوباره رژیم بگیرم یا الان رو فرمم؟! درواقع بهتره عوض این تصمیمات تخمی برم بگیرم بخوابم. صبح که بشه-اگه آفتاب باشه- حالم بهتر می شه و اینقده به خودم و قیافه م گیر نمی دم…
چطوره موهامو فر بزنم؟ یا … برم لنز طبی رنگی بگیرم!… یا… اِاِاِ…. بالش برام پرت نکن خو… باعش، می رم می خوابم الان! اما قبلش گفته باشم که من همینجوریشم خعلی خوبم!آآآآآآآآآآآآآ (خمیازه)  فقط خواستم که بدونی از سرتم زیادم اصنی… هه هه هه
اینم یه بوس کوچولو رو نوک دماغت… شب بخیر عزیزم

No comments:

Post a Comment