Thursday, September 8, 2011

سلام غریبه - نامه بیست و هشتم

غریبه، سخته آدم از عادتهاش دس برداره! از اینکه صبح بیدار شه، مسواک بزنه، صبحونه بخوره، سوار تاکسی شه، یه مسیر هر روزه رو واسه هزارمین بار بره، یه کار همیشگی رو انجام بده و عصر دوباره برگرده! حتی عادت های خوراکیشو‪…!‬ پنجاه هزار بار با خودم گفتم اینبار که برم کافی شاپ یه چی غیر از هات چاکلت یا میلک شیک شکلاتی سفارش می دم اما بعد از یه ربع نیگاه کردن به منو، بازم تا گارسون میاد همونا رو سفارش می دم! یا وختی می خوام بستنی بخرم هم وضع همینه، هی می گم به به چه بستنی نارنجی خوشرنگی اما تا ازم می پرسن چه طعمی می خوایین، می گم شکلاتی! آدما اونقده درگیر عادت ها و روزمرگیاشون می شن که یادشون می ره چیزای جدید رو امتحان کنن… می دونی من فک می کنم اینا از ترسه! ترس از اینکه چیزی رو که جدیده شاید دوس نداشته باشن! وارد رابطه جدید نمی شن، چون می ترسن این اون چیزی نباشه که می خوان یا هنوز زخمی رابطه قبلیشونن یا از اون بدتر به تنهائیشون عادت کرده ن! بعد وختی هم که می خوان از عادت ها و ترساشون فاصله بگیرن اونقده حرکاتشون محتاطانه و کنده که همون به اصطلاح حرکتشون هم دچار روزمرگی می شه! من برعکس اینجور آدما، همیشه خعلی عجول بوده م ( از هفت ماهه دنیا اومدنم کاملن مشخصه… هه هه هه) واسه همین حرکاتم، تصمیماتم همیشه شتابزده س و سریعه (اما بی فکر نیس… اصلن ) سریع خرید می کنم، سریع اتود می زنم، سریع فکر می کنم، سریع یه رابطه رو شروع یا تموم می کنم، یا مثلن امروز تصمیم بگیرم برم مسافرت، فردا بلیطشو می خرم! چون به غریزه و ندای درونی اعتقاد دارم! اون همیشه یه تلنگر محکم که چه عرض کنم، یه اسکیت برد هم می ذاره زیر پام…هه هه هه…  واسه همین آدمایی که شل و ولن و راحت نمی تونن تصمیم بگیرن، اعصابمو خرد می کنن! اما با اینحال چن وختیه که این عادتا و روزمرگیا داره اذیتم می کنه! واسه همین تصمیمات مهمی تو زندگیم گرفته م:
۱- مسیر هر روزه م به شرکت رو تغییر بدم… مقصد که مشخصه! فقط مسیر رو عوض می کنم… نه اینکه دورش کنما! شاید از کوچه ها و فرعی های جدید برم تا بتونم چیزای جدید ببینم!… تازه می تونم نصف مسیر رو هم پیاده برم! :)))
۲- می رم کافی شاپ و یه سان شاین سفارش می دم. نمی دونم چه کوفتیه اما باس امتحانش کنم!
۳- بستنی هم فقط میوه ای می گیرم (شکلاتی فعلن تحریم)
۴- موهامو با سشوار خشک نمی کنم (اینکار رو امروز واسه اولین بار انجام داده م و تازه کشف کرده م که وختی سشوار نمی کشم موهام چه موجای بامزه ای داره و دیگه پرپری نیس!… فقط مونده م چرا خشک نمی شه!!!… فک کنم باس برم موهامو به بند آویزون کنم تا خشک شه:)
۵- حتمن یه روز می رم و بادبادک هوا می کنم… یه روز که هوا یه ریزه خنک بشه
۶- هر از گاهی یه کار یا برنامه هیجان انگیز داشته باشم… نمی دونم چی کاری اما می تونه چیز خعلی عجیب غریبی هم نباشه… مثلن امروز دارم با آبجی بزرگه و سه تا از دوستام می رم تئاتری که خعلی دوس داشتم برم… واسه همین از صبح هیجانزده م :)))


پ.ن.۱: خدائیش بهتر نیس بجای چس ناله که عادت همه مون شده، با چیزای ریز ریز کوچولو زندگیمونو به بازی بگیریم؟ شاید باس یه مشت سنگای رنگی بی ارزش بریزیم وسط وبهش بگیم: بیا یه قل دوقل بازی کنیم… ما عادت کردیم همه چی رو بندازیم گردن زندگی بدبخ! فک کنم اگه زبون داشت، یه چن تا کلفت بارمون می کرد تا حالمون جا بیاد… هه هه هه

پ.ن.۲:  راستی انتشارات یساولی می خواد یه مجموعه کتاب هنرهای تجسمی دربیاره! فراخوان دادن… حالا فردا می خوام کارامو مرتب کنم و براشون بفرستم… خدائیش افتخار می کنی بهم!؟ اسمایلی خودشیفته متحول

No comments:

Post a Comment