Monday, September 26, 2011

سلام غریبه - نامه چهل و دوم

از من به تو نصیحت به هیچ مردی اعتماد نکن!
تجربه م می گه پولتو سکه بخری بهتره تا اینکه بذاری بانک!
دوستیای اینترنتی اصن قابل اطمینان نیس!
اگه می خوای بری ونک، بهتره مسیری رو که من می گم بری!
تو دنیای مجازی دنبال غریبه ت نگرد!
اینو نخوریا، من اصن دوس نداشتم!
این کتابو بخون، حتمن دوس داری!
موهاتو فقط ویتامینه لورآل بزن!
اصن ویتامینه لورآل نزنیا، من زدم، موهام ریخت!
می دونی غریبه، روزی هزارتا ازین نصیحتا رو می شنویم… توصیه هایی که بقیه تجربشون کردن! اگه جواب نگرفتن، همه رو مث نیش عقرب ازش منع می کنن! اگرم مثبت بوده براشون، واسه هر ننه قمری نسخه شو می پیچن! واقعن تجربه چیه؟ تجربه های علمی باز یه چیزی! (خدائیش هیچ شکی هم توش نیس) یه بابایی مث فلمینگ اومد، رو کلی چیزای مختلف تجربه کرد، هی آزمون و خطا کرد تا آخرش پنی سیلین رو کشف کرد. حالا همه دنیا می تونن از تجربه ش استفاده کنن! یکی هم مثلن رانندگی بلته و میاد تجربه رانندگی یا همون دانششو به بقیه یاد می ده تا اونا هم از اون تجربه استفاده کنن و زندگیشون بیفته رو غلتک! اما نصیحتا و تجربه های روابط انسانی و اجتمایی به نظرم اصن قابل تعمیم نیس! مثلن می شه گفت من تو ازدواجم شکست خوردم واسه همین تو دیگه خودتو ننداز تو چاه؟ یا از اونم ساده تر، وختی مردی زنشو به خاطر اخلاق گندش طلاق می ده ، چطور می شه یه مرد دیگه با همون زن خوشبخت می شه؟ اگه تجربه ها عینن تکرار می شدن که دیگه هیچ مردی نمی تونست با اون زن کنار بیاد! نه؟! من فک می کنم تجربه های آدما هم مث اثر انگشتاشون خاص خود اون آدماس! اگه یکی یه مسیرو می ره و با سر می خوره زمین، شاید یکی دیگه تو همون مسیر کلی موفق بشه! یا وختی تو چن تا رابطه موفق نبوده از کجا معلوم نفر بعدی هم تو زندگیش مث تجربه های قبلیش باشه؟! راستیتش من خودم به شخصه هیچ خیری ازین نصیحتا ندیدم، شامپوهایی که دیگران بهم توصیه کردن، به کله م نساخته! آدمایی که بهم معرفی کرده ن برام جذابیت نداشتن! فیلمی که همه توصیه ش می کنن، ممکنه حوصله مو سر ببره! مسیرای زندگیمو جوری انتخاب می کنم که برام خوشایند باشه و شادم کنه، حتی اگه منو خعلی دور ببره! و تو غریبه عزیزمو، ممکنه هر جایی گیرت بیارم! چه تو دنیای مجازی… چه واقعی!… مهم اینه که تو جزئی از زندگی واقعیم می شی لامصب! بوس داغ رو گوشات که به ذهن درهم برهم من گوش می دی:** (پ وختی می گم نصیحت بی نصیحت دلیل دارم… لج نمی کنم بوخودا)
می دونی، مهمترین معلم و راهنمای آدم تو زندگیش، دلشه غریبه! شنیدی می گن به دلت باشه، می شه! به دلت نباشه هم، نمی شه! منظور از دل که شیکم نیس، بخوایم بگیم از سر باد معده یه تصمیمی گرفتی! هه هه هه… منظور از دل ضمیر ناخودآگاه آدمه! من نمی دونم این ضمیر ناخودآگاه چه جوری کار می کنه! نمی دونم این تجربیات از کجا تو ضمیر ناخودآگاه جمع شده که خودمون ته دلمون می دونیم چه کاری برامون جواب می ده، چه کاری نع! تنها جوابی که به نظرم می رسه اینه که روح ما قبلن این  تجربه ها رو داشته و عکس العملی که نشون می ده، دقیقن از شناخت و پیش بینی نتیجه س! شاید تو زندگیای گذشته ش! چه می دونم والا… قضیه پیچیده س و از سوات من خارجه! :)))
اما یه چیزی رو می دونی غریبه! به دلمه که من وختی تو رو ببینم می شناسمت! نه اینکه واقعن بشناسمتا! نه…. انگار که دیده باشمت، تو خوابهام… تو گذشته م… تو زندگیای گذشته م! نمی دونم، به دلمه که از نگاهت یادم می یاد و می فهمم که خودتی! فقط مونده م که اگه این اتفاق بیفته، چه جوری به تو حالی کنم که تو خودتی لعنتی! مگه اینکه تو هم منو بشناسی… هووووووم…خدا رو چه دیدی!؟! :)))

پ.ن. چن روز پیش همکارم یه موضوعی رو مطرح کرد که فکرمو حسابی مشغول کرد! گفت: «اینا که می گن عاشق همن، ینی چی؟ یکی می گه عاشق منه چون حامی هستم! اما حامی بودن یه قسمت از شخصیت منه، نه همش! جای دیگه، تو یه موقعیت دیگه شاید شخصیت من جنبه دیگه ای داشته باشه که خوشایند نباشه، اما به خاطر اینکه طرفم عاشق حامی بودن منه، همیشه باس براش همون نقشو بازی کنم! و اون دیگه من نیستم… ینی کاملن خودم نیستم» این حرف جالبیه! واقعن چن نفر ما نقش خودمونو بازی می کنیم، نه نقشی رو که بهمون تحمیل شده!؟ دیگه اینکه کی می تونه ادعا کنه خودشو کاملن می شناسه، چه برسه به طرفشو!… 
خوبیش اینه تو این شانسو داری که با این نامه ها چیزای زیادی از زیر و بم شخصیتمو فهمیدی آقا خان! منم به وختش می فهمم و تو رو به خاطر همه چیزایی که هستی دوس خواهم داشت!

No comments:

Post a Comment