Thursday, September 22, 2011

سلام غریبه - نامه سی و هشتم

غریبه، قلبم به درد اومده! درد از اینکه کجا داریم زندگی می کنیم؟ آخه کجا؟ ما دم از تمدن کوروش و داریوش می زنیم و حکومت بربر ها رو مسخره می کنیم؟ ولی ماها صد برابر از بربرها بدتریم!
دیشب تلویزیون مراسم اعدام قاتل داداشی رو داشت نشون می داد، بدتر از صد تا فیلم تراژدی ترسناک بود! می دونی تا دیشب من همیشه می گفتم با حکم اعدام موافقم، اگه کسی بدونه در صورتی که جون کسی رو بگیره، می گیرن اعدامش می کنن شاید آمار جنایت بیاد پایین… فک می کردم احکام سفت و سخت جرم و جنایتو کم می کنه! اینکه اگه کسی دزدی کنه دستشو قطع کنن یا اگه زنا کنه، جای دیگه شو ببرن، بدن دستش! پوووف اما دیشب دیدم که یه بچه رو اعدام کردن! یه بچه ۱۷ ساله که حتی به سن قانونی نرسیده، یه بچه ای که عین همه بچه ها موقع ترس و ناراحتی مامانشو صدا می زد! مامااااان… ماماااااان و مامور اجرای حکم با خشونت بازوی لاغر مردنی بچه رو می کشید به سمت چوبه دار!!!غریزه مادری من داشت فریاد می زد و باورم نمی شد صحنه هایی رو که داشتم تو تلویزیون مملکتم می دیدم!!!!! منم یه مادرم، هرچن که بچه ای نزاییدم. اون بچه داش منو صدا می کرددد…. دلم می خواس فریاد بزنم: این چه مملکتیه؟ این چه قانونیه؟ اینا چه مردم با غیرتین که وایسادن به تماشای کشتن یه بچه! ای وای من… تموم تنم می لرزه از گریه کردن و شرمنده م… شرمنده م از اینکه یه ایرونیم! که اینجا وطن منه! که اینقده ضعیفم و ترسو که نمی تونم جور دیگه اعتراضمو نشون بدم!
می دونی این ماجرا مث چیه؟ یه بار تو روزنامه خوندم نمی دونم تو مکزیک بود یا جای دیگه، که پدر دیوانه یه بچه ۲ ساله تفنگشو به دست بچه داد واسه خنده. غافل از اینکه تفنگ پره و بچه بازی بازی به قلب پدرش شلیک کرد و اونو کشت! ینی اگه ایران بود احتمالن اون بچه دوساله رو هم اعدام می کردن و مردم جمع می شدن واسه تماشاااا و سوت و دس می زدن واسه اجرا شدن قانون! می دونی، قاتل داداشی، یه خریتی کرده، بچگی کرده، بازی بازی یکی رو کشته! یه زندگی رو گرفته!…بععععععله اینا قبوله! باید محاکمه بشه، ولی آخه اعدام؟ اونم یه بچه؟!  اون به اندازه یه آدم قتل کرده اما تو اجرای حکمش  بیشتر از ۲۰نفر قاتل بودن، از خونواده داداشی گرفته، تا قاضی، تا مامور اجرای حکم… همه تو قتل یه بچه سهیم بودن! بعله بودن! (فریااااااااد) ای وای قلبم درد می کنه!
اصن قتل چیه؟ به نظر من زندگی و مرگ آدما فقط تو حیطه اختیارات خداس، نه بیشتر! گاهی آدما توش دخیل می شن مث مامورین اجرای حکم اما قتل فرق می کنه!… بعضی شغلا اصن اینجورین! مثلن من چک نویسم، کاغذامه و شاید یه فایل کامپیوتری، اشتباه من توی کارم، توی مسئولیتم آخرش اینه که ضرر مالی داره! اما دکترا رو نیگا کن! چک نویس دکترا آدمان! اشتباه یه دکتر زندگی و جون یه نفره! اینا اصن تو یه ترازو نیستن! می فهمی چی می گم! برادر شوهر آبجی بزرگ بزرگه یه دانشجوی موفق حسابداری بود… به خاطر یه کیست تو کشاله رونش رفت عمل کنه، دکتر احمقش که فک می کرد عمل جزئیه و کسر شانش بود، سر عمل نرفت و عمل رو به یکی از دستیاراش سپرد. درآوردن کیست به قطع شدن شاهرگ این بچه ختم شد و بعد قلبش از کار افتاد و اکسیژن به قلبش نرسید و ……… الان این بچه زنده س اما طفلک مث عقب مونده های ذهنی شده! حرکت دست و پاش و اینا خعلی با تاخیر انجام می شه و دیگه نمی تونه درس بخونه! اینا رو گفتم تا یه چی دیگه رو بگم، آدمایی که شغلای اینچنینی دارن چطور می تونن اینقده بی مسئولیت باشن؟ هان؟ می تونن شب راحت بخوابن بدون عذاب وجدان؟ همین قاضیا اگه یه حکم اشتباه بدن و یه آدم بی گناهو اعدام کنن، یا بفرستنش پشت میله های زندان، جواب خدا رو چی می دن؟!؟!

پ.ن.غریبه، یادته گفتم مهاجرت رو دوس ندارم! الان حاضرم باهات بیام هر جا که می گی! فقط منو از این مملکت ببر!

No comments:

Post a Comment