Saturday, September 24, 2011

سلام غریبه - نامه چهلم

سه روز تعطیلی عین برق و باد تموم شد، غریبه! پووووووووف:( اما یه خوبی داش اونم اینکه نه تنها ۳ روز تعطیل بودیم ( ما پنج شنبه ها هم تعطیلیم آخه) غیر از اون این هفته هم زودتر تموم می شه چون یه روزش کمه! هه هه هه:)) اما خدائیش زود نمی گذره؟! زرتی شد اول مهر، نصف سال رفت و من هنوز به سال ۹۰ عادت نکردم.
تو این تعطیلیا یه کتاب خوندم! می دونی چه کتابی؟ نخندی بهما! «شازده کوچولو»!:)))  فک کنم من تنها آدم روی کره خاکی هستم که شازده کوچولو رو نخونده بودم! خو کارتونشو از تلویزیون دیده بودم و فک می کردم همونه دیگه! حالا می فهمم چه جوری یه کتاب می شه شاهکار ادبی! همیشه عادت دارم کتابو از مقدمه ش می خونم! آنتوان دوسنت اگزوپری نویسنده شازده کوچولو یه خلبان بوده!… ریچارد باخ هم خلبان بوده… نمی دونم می شناسیش یا نه؟ نویسنده اوهام، جوناتان مرغ دریایی، زندگی و دیگر هیچ و…. فک کنم واسه نویسنده شدن باس برم کلاس پرواز یا لااقل پرواز روح! واقعنا شاید واسه همینه که خعلی از نویسنده ها، هنرمندا و موسیقی دانها رو میارن به مواد مخدر تا اینجوری از زمین کنده شن و خلاقیتشون قلپی بزنه بیرون! من که از سیگارشم متنفرم، چه برسه به چیزای دیگه! همون برم کلاس پرواز بهتره، منتها من یه مشکل کوچولو دارم! اونم اینه که از رانندگیشم می ترسم چه برسه به پرواز! هه هه هه… خاصیت پرواز چیه ینی؟ لابد وختی آدم از زمین دور می شه تازه می فهمه چقده دنیای آدما، دغدغه هاشون و درداشون کوچیکه!(چون از اون بالا همه چی رو ریز می بینه)… یکی تو سیاره تنهایی خودش که عاشق قدرته اما هیشوخ شاد نیس، یکی دیگه تو دنیای حساب کتاباشه اما حتی وخت نمی کنه بفهمه چیزی واسه حساب کتاب وجود نداره، یکی که همش می خواد چراغی رو روشن کنه منتهی کسی نیس تا از اون نور استفاده کنه و حالشو ببره! تازه می فهمی تنها چیز با ارزش که همه هستی روی اون بنا شده عشقه! بوخودا عشقه! نگو عشق ترشح هورموناس! ارزششو تا غرایز پایین نیار تو روخودا، غریبه!(سعی هم نکن قانعم کنی)…اگه خدا عاشق مخلوقاتش نبود، شاید هیشوخ نمی آفریدشون… حتی اونم با همه عظمتش نیاز داشت تا کسی رو داشته باشه واسه عشق ورزیدن بهش! این طرز فکر منه البت و دوسشم دارم فکرمو!:)))
می دونی غریبه، دوستت دارم جمله بزرگیه!  خعلی بزرگ! ( تو شازده کوچولو می گه اهلی کردن) دوستت دارم، ردیف کردن چهارتا لغت نیس! متاسفانه این جمله و اصطلاحاتی مث: عزیزم، گلم، عشقم، نفسم و…. شده تیکه کلام! همه به هم می گن (حتی دخترا به هم… عووووووق)! مث پول خرد قلک خرج می شه به راحتی! بدون اینکه فکر بشه به معناشون! به تاثیری که به جا میذارن!  به مسئولیتی که دنبالش میاره! تو به یه غنچه بگی دوستت دارم، روز سوم برات می شکفته… همه هستیشو برات رو می کنه! اونوخ الان مد شده که همه به راحتی می گن و رد می شن! درست مث اینکه بگن سلام، حالت چطوره؟ ولی واسه من مهمه غریبه، مهمه وختی این جمله رو بهم می گی از ته دلت بگی آقا! وختی اهلیم می کنی، وایسی و بمونی پیشم نه اینکه دمتو بذاری رو کولت و فرار کنی! نه اینکه بگی من دوستت دارم، عاشقتم اما به دردت نمی خورم، برو پی زندگیت! نه اینکه بگی چون دوستت دارم خوشحال می شم ازدواج کنی و خوشبخت شی!  نه اینکه بگی دوستت دارم اما به تنهاییم عادت کردم و نمی تونم تغییر بدم خودمو، نمی خوام اذیت بشی! قهرمان زندگی ما زنا کسی نیس که بذاره و بره، کسیه که بمونه و بجنگه! بمونه و وا نده! می فهمی؟!

پ.ن.۱: امروز تموم مدت داشتم کتابمو واسه ناشر آماده می کردم… امان از وختی که باس با نرم افزاری کار کنی که خعلی توش وارد نیستی! پیشرفتم افتضاح بود! حالا باس فردا ببرمش شرکت ببینم کی ایندیزاین بلته تا به من بگه چه مرگشه الان این فایله :(

پ.ن.۲: راستی اگه منو ببندی به بادبادک، برم هوا می دونی چقدر صواب کردی، آقا؟! اول اینکه بالاخره با هم بادبادک هوا کردیم و من عقده ای نمی شم، بعدم اینکه چون رفتم رو هوا، وختی بیام پایین می تونم بالاخره گیر داستان جدیدمو رفع کنم و بنویسمش تا آخر… اونوخ شاید منم یه نویسنده معروف شم و شاهکار ادبی خلق کنم… خدا رو چه دیدی؟!:))))

No comments:

Post a Comment