Wednesday, September 28, 2011

سلام غریبه - نامه چهل و سوم

غریبه نمی دونم تو که هستی
غریبه تو سکوتمو شکستی
کبوتروار بر بام سکوتم
ازین شاخه به اون شاخه نشستی
غریبه عزیزم، واقعن نمی دونم تو کی هستی خو! روزی که تو به قول ابی سکوتمو شکستی و من شروع کردم به نامه نوشتن برات، کلی تردید داشتم! اینکه یه دختری بیاد و جار بزنه که آهای مردم من دنبال یه غریبه می گردم! یکی که می خوام معشوقم باشه! یکی که می خوام برای عاشقونه هام بهانه باشه! یکی که شاید باشه و شایدم هیشوخ نباشه!… می دونی غریبه؟!… تو رو من ساختم! عنوان غریبه ت واسه من مث یه لباسه، یه پولیور مردونه!… یه پولیور که عطر خودشو داره، رنگ خودشو داره،… عطر و رنگشم فقط واسه منه که معنی داره!… دارم می گردم ببینم این پولیور قالب تن کیه! شایدم یه لنگه کفش باشه! کفش سیندرلا رو یادته! منتها این لباسه مث کفش سیندرلا نیس که فقط به پای یه نفر اندازه باشه! ممکنه به تن خعلیا بخوره، همینه که کارو سخت می کنه! اونوخ باس دید به کی بیشتر میاد!  یا اصولن کیه که بتونه- بتوووووووووووونه ه ه ه- لباس غریبه صدف رو تنش کنه؟!؟ (کار هر کسی نیس) اصن بپوشه و از غریبگی درآد. اونوخ عنوان اون لباس عوض می شه… اسم پیدا می کنه! یه اسم مردونه قشنگ!… فک کنم آخرش خودمم که بفهمم اون کی می تونه باشه و کی نمی تونه باشه! خوب، منم که پیغمبر نیستم زرتی راههای درستو غلطو تشخیص بدم از هم! گاهی م ممکنه اشتباه کنم. ینی شاید اشتباهی یکی رو جای غریبه گرفته باشم! نمی دونم! تشنه ای که تو یه کویر گیر افتاده، همه جا سراب می بینه! اما کدومشه که واقعیه! اونقده اشتباهن شیرجه می ره تو شنا تا بالاخره چشمه شو گیر میاره! (چه مثال خوبی زدم خدائیش… هه هه هه)  واسه همین اگه زود و سریع پیدات نمی کنم و گاهی بیراهه می رم، ازم دلخور نشو آقااا! زمان می بره یه کم:)))
دیروز برات نامه ای ننوشتم! اصن فهمیدی؟ پ چرا اعتراض نکردی که نامه م کو؟! هان؟… بیخیال!:(
این روزا خعلی خسته م و خستگیم اصن رو حی نیس! کاملن جسمیه! یه پروژه گنده دستمه! پیچه! می دونی منظور از پیچ چیه؟ گاهی یه مشتری میاد کارهای تبلیغاتیشو بین چن تا شرکت معروف به مسابقه می ذاره! از پیشنهادات خلاقانه هر شرکتی که خوشش بیاد، اون شرکت رو بعنوان شرکت تبلیغاتیش انتخاب می کنه! و حالا من مدیر هنری این پروژه م و با کمک بچه ها داریم سه تا راه مختلف و ایده مختلف بهشون پیشنهاد می دیم! خعلی خعلی دلم می خواد این پیچو ببریم! یکی از ایده هایی که من خعلی دوسش دارم و تصویر سازی خودمه، رئیسمون بهش گیر داده و می گه استدلال مشتری پسند پشتش نیس! پوووووف…. امروز عصری دو ساعت براش سخنرانی کردم و از طرحم دفاع کردم اما بازم شونه بالا میندازه! فک کنم دیگه وختشه بازنشسته شه ها! پیر شده خو! :(
می دونی کار من دقیقن چیه و منظور از مدیر هنری چیه؟ خو می گم بهت عزیزم! چون باس این چیزا رو بدونی تا بعدن هی بهم گیر ندی چرا دیر اومدی! چرا گاهی تلفن جواب نمی دی و اینا!
مدیر هنری کسیه که با کمک چند دستیار، پروژه های تبلیغاتی رو هدایت می کنه! ( و البت بیشتر وختا طراحیشونم می کنه) از ایده پردازی واسه شعار تبلیغاتی گرفته، تا کانسپت اصلی کار و سناریوی فیلمای تبلیغاتی! اگه نیاز به عکاسی باشه، با عکاس تماس می گیره و حتی پروژه عکاسی رو هم کارگردانی می کنه! به کار دستیارانش نظارت می کنه و خودشم عین بز کار می کنه! بیشتر وختش شاید تو جلسات ایده پردازی، جلسات با کپی رایترها و یا جلسات با مشتری بگذره! (واسه همین شاید گاهی دیر جواب تلفن بده)، تازه باس در جریان تبلیغات روز جهان باشه و هر از گاهی تو فعالیتهای اجتماعی مث مسابقات پوستر شرکت کنه و خودشو به روز نگه داره!... خلاصه که کلی مسئولیت داره و وختی یه مشتری مثلن بیل بوردی رزرو کرده و باس تو یه تاریخی طرح روش نصب شه، شوخی نیس! باس تو اون تاریخ کار بره حتمن، حتی اگه مدیر هنری بدبخ مجبور شه تا ۱۰ شب تو شرکت باشه و اِلا اونا می تونن شرکت رو به پرداخت غرامت متهم کنن و اینم یه رقم چن میلیونیه و ممکنه از جیب مدیر مسئولش که من باشم کسر شه!(که البت بزنم به تخته تاحالا واسه من پیش نیومده) واسه همین هم ممکنه گاهی دیر بیام خونه! البت تو این ۱۰ سالی که کار می کنم شاید سه بار این اتفاق افتاده باشه! واسه همین نگران نباش عزیزم! تو زندگیمون تاثیری نمی ذاره!
فقط با این توضیحاتی که دادم، فهمیدی که کار منم بسیاااااار جدی و سنگینه مث کار شوما! پ خواهشن وختی میای خونه، نشینی رو مبل ارد بدیا! باس تو هم تو کارای خونه بهم کمک کنی! بگم از الان! زن مدیر هنری دوس نداری، برو یه خونه دارشو بگیر تا همه چیت میزون باشه( به جهنم اصن)! اما شک نکن پشیمون می شی! از ما گفتن! دیگه خود دانی :)))) (شاید فک کنی اسمایلی خودشیفته اما حقیقته، … حالا خودت می فهمی که اسمایلی لنگه نداره:))))

No comments:

Post a Comment